۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

توالت فرنگی

.







همه امان تا به حال نام "اتاق فکر" را شنیده ایم و هم دست کم برای یک بار هم که شده، از نمونه ای از آن استفاده کرده ایم. ... تعجب می کنید؟!! به خاطرتان رجوع کنید. مطمئن باشید که از آن استفاد کرده اید. وقتی به شما میگویم که حتما از اتاق فکر استفاده کرده اید، اگر کمی باهوش باشید، متوجه خواهید شد که منظورم چیست.
آری، توالت

وقتی به فرهنگ غنی امان فکر می کنم می بینم ما ایرانی ها اصولا آدمهای متفکری هستیم، حتما شما هم دیده اید که خیلی از آدمهایی که سواد خواندن و نوشتن هم ندارند به سادگی مفاهیم پیچیده فلسفی را می شکافند، در مورد سیاست حرف می زنند، نظریه های مختلفی راجع به علوم اجتماعی می دهند، دستی در علوم پزشکی دارند و ...
باز هم اگر کمی باهوش باشید متوجه خواهید شد که چه چیزی را می خواهم به چه چیز دیگری ربط بدهم... بله، درست فکر کردید. منظورم این است که توالت ها سهم بزرگی در متفکر بودن ما ایرانی دارند. البته نه اینکه منظورم ماهیت وجودی توالت باشد، بلکه منظورم این است که سبک توالتهای ایرانی نقش عمده را بازی میکند.

تصورش را کنید وقتی که آن داخل نشسته اید، در حالتی قرار دارید که بیشترین احساس راحتی به شما القا میکند. وقتی که زانوهایتان تا شده است به راحتی با کمی چالاکی می توانید دستتان را زیر گونه اتان قرار دهید و مغزتان را برای فکر کردن گرم و آماده کنید و راحت فکر کنید می بینید این خیلی مهم است که هر ایرانی به راحتی در طول 24 ساعت، دست کم 30 دقیقه در شرایط بکری قرار میگیرد که فکر کند. به نظرتان این عالی نیست؟ بله عالیست.

اما دوستان این قدرها هم ذوق زده نشوید چرا که می گویند هر چیزی که از حدش خارج شود ناچار به گند کشیده میشود و به نظرم متاسفانه این موضوع هم دیگر آنقدر از حد خارج شده است که به گند کشیده شده باشد. مردم این سرزمین آنقدر فکر کرده اند که دیگر موضوع برای فکر کردن، کم آورده اند. ببخشید، بگذارید جمله ام را اینگونه اصلاح کنم: ما آنقدر فکر کرده ایم که دیگر موضوع برای فکر کردن، کم آورده ایم ناچار به طرح مسائلی چون "اتاق فکر" نشسته ایم.

می بینید، می نشینیم آن تو، نقشه های بی شماری در ذهن می کشیم. حتما خودتان بهتر می دانید چه نقشه هایی. فقط یک مثال می زنم بقیه اش را خودتان حدس بزنید. مثلا فکر می کنیم چطور از یک قطعه زمین 40 متری، 16 واحد آپارتمان بسازیم و برای هر واحدش هم سند منگلوله دار بگیریم و در عین حال همه کارهایمان هم قانونی یا مثلا قانونی باشید.


می گویم بیایید شما هم در اتاق فکرتان یک راه حل مناسب برای اجرای طرحی که می گوییم پیدا کنید، بیایید یک راهی پیدا کنیم برای اینکه مردم را مجاب کنیم به اینکه از توالت فرنگی استفاده کنند. دوستان بگذارید دست کم در این یک مورد برچسب غرب زدگی بهمان بچسبانند. عیب ندارد فوائدش به بدنامی هایش می ارزد.
باور کنید جواب می دهد، ببینید کاری نداشته باشیم به اینکه توالت فرنگی ها شرایط تخلیه را به شکل کامل فراهم نمی آورد. پذیرفتن این عیبش هم به خاطیت اصلیش می ارزد

آه، خواهش می کنم دیگر نگویید که چه خاصیتی؟ معلوم است دیگر وقتی که شما با توالت فرنگی قضای حاجت می کنید دستانتان بیکار هستند و حالت نشسته بدنتان بهترین شرایط را برای مطالعه کردن دارد در عین حال احتمالا به راحتی هم نمی توانید دستتان را زیر گونه اتان بگذارید و در وضعی مناسب هم باشید. اینگونه بستر لازم را برای مطالعه کردن به جای فکر کردنِ بیش از حد، در جامعه فراهم خواهیم کرد هر چند خوشبختانه در این زمینه اتفاقاتی هم در حال رخ دادن هستند و این بستر هروز دارد در جامعه بیشتر گسترش می یابد، اما دوستان سرعتش خیلی کند است، کافی نیست، به نظرم در این برهه از زمان ما نیاز مبرم به مطالعه داریم و بهترین راه هم برای ترویج مطالعه، همان ترویج استفاده از توالت فرنگی است، آخر ما چکار کنیم که توالتهایمان شرایط لازم برای مطالعه کردن را ندارند؟
آخ... اینقدر بر من خرده نگیرید، فکر میکنید این کشورهای غربی، چگونه آمار میانگین مدت زمان مطالعه مردمشان را بالا برده اند؟ حالا اگر راست می گویند بیایند آمار میانگین مدت زمان فکر کردنشان را حساب کنند و با میانگین مدت زمان فکر کردن مردم کشورمان مقایسه کنند. همین اول حداقل 30 دقیقه برای هر ایرانی غرب نزده در نظر بگیرید، بعد بروید سراغ بقیه چیزها.




.

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

پرده سینما و گاو وحشی




لطیفه ای هست که می گوید:
اون قدیما دو نفر که با هم دوست بودن، باهم برای اولین بار می رن سینما
در حالیکه تو بخشایی از فیلم یه گاو وحشی داشته با سرعت به سمت دوربین حمله میکرده یکی از اونا با وحشت بلند میشه که پا به فرار بذاره که اون یکی دستشو میگیره، میگه: کجا؟
جواب میده: مگه نمی بینی اون گاو وحشی داره به سمت ما حمله میکنه!!!!!
دوستش که انگار یه مقدار اطلاعاتش بیشتر بوده و در ظاهر هم یه مقدار عاقل تر بوده بهش میگه: نترس داداش، اون فقط یه فیلمه
جواب میده: آخه احمق من و تو می دونیم این فیلمه اون گاوه که اینو نمی دونه


و اما دوستان قصدم این نبود که شما را بخندانم بلکم بیشتر نیتم این بود که به یک موضوع خیلی خیلی خیلی مهم اشاره کنم و راجع بهش حرف بزنم

می خواهم بگویم زندگی یک جور بازی بزرگ است و این را دیگر همه میدانند(اگر فکر میکنید این موضوع ربطی به آن لطیفه ندارد، درست فکر کرده اید، اما من در ادامه ربطش می دهم و به موقعش بهتان می گویم)

و در این بازی بی اندازه بزرگ که بعضی ها فکر میکنند خیلی مزخرف است و بعضی ها فکر میکنند خیلی جالب و مهیج است و بعضی ها هم اصلا راجع بهش فکر نمی کنند، همه بازیکن ها تنها هستند، خیلی هم تنها هستند، یعنی هرچه این بازی به مراحل پایانی نزدیک تر میشود، بازیکن ها تنها تر هم می شوند و مراحل این بازی سخت تر و سخت تر می شود. باور کنید فقط به خاطر اینکه خودم احساس تنهایی میکنم نمی خواهم فکر کنم که همه آدمهای دنیا هم همین احساس را دارند بلکه وقتی به اطرافیانم و تمام آدمهای دور و برم نگه میکنم و وقتی به چشمهاشان زل می زنم می بینم این یک واقعیت است

آهان، فکر کنم گفتم: این را همه میدانند، باشد کمی کوتاه می آیم. همهء همه هم (خواندنش سخت است، نه؟) این را نمی دانند شاید بهتر باشد بگویم که: دست کم آنهایی که در خیابانها به آدمها حمله می کنند این را نمی دانند اما آنهایی هم که مورد حمله قرار میگیرند هم نمی دانند که حمله گاو وحشی فقط بخشی از یک فیلم است.

آهان، حتما میگویید وقتی یکی از آن باتون ها خورد تو کله ام متوجه خواهم شد که فیلم نیست و واقعیتست. بله، حق با شماست آن گاو هم که تصویرش روی پرده سینماست واقعیست یا بهتر است حتی بگوییم تصویری گاوی که روی پرده است، خود یک واقعیت است. بگذارید واضح تر بگویم. شنیده اید که می گویند در حال حاضر شرکتهایی هستند که در تلاشند راههایی را برای انتقال احساسات در فیلم ها به ببنندگان بکار گیرند؟ حتما این کار را میکنند تا بهتر بتوانند مفاهیم را به ببینده ها انتقال دهند. تصورش را کنید، هنگامی که یک باتون، به وسیله یک هموطن وطن خواهِ بیش از حد وطن خواه، بر سرتان کوبیده میشود، می توانید ، تمام خشونت نهفته در افکار ضارب، که در یک لحظه از طریق باتون به بدن شما منتقل میشود را به شکل کامل احساس کنید، احساسی که اصطلاحا بهش می گویند: درد


اما دوستان ای کاش به گاوها هم می فهماندند که همه ماجرا فقط یک فیلم است و اینکه در سینمایی به این بزرگی آخر، گاوها هم خیلی هستند!!! و باز ای کاش وقتی که شما تنهای تنها دارید در یک بازی بزرگ که اتفاقا در داخل یک سینمای بزرگ، انجام میشود بازی میکنید (حتما میگویید اخر چه کسی در سینما بازی می کند، مهم نیست، زیاد جدی نگیرید در آینده نزدیک بازی های سینمایی هم به وجود خواهند آمد- اینجا بود که من بازی زندگی را به سینما ربط دادم) این را بدانید که تنهای تنها هستید و از گاوها هم نترسید چرا که گاوها فقط بخشی از فیلم آن بازی بزرگ هستند و هم اینکه سخت مواظب باشید که خود، در نقش یک گاو وحشی برای یک هموطن بی سهم از وطن، به بازی کشیده نشوید




اما وقتش است که دو کلام حرف جدی بزنیم:


زندگی یک بازیست اما
رندگی بازیِ درخت و گنجشک و آب نیست
زندگی بازی ماست
درخت، بازیکن نیست، شاخه بازیکن نیست
ماه بازیکن نیست
درخت نشان نیاز ست و شاخه نشان پیوستگی و ماه
نشان تنهایی
و پروانه ها
تنها
راهنماهای رنگارنگند

و گنجشکان
تنها
خوانندگان آوازهای پر لذتند
و یادآوران آرامش پایان پیروزمند این بازیند
که نامش
آزادیست

آری، پرندگان
تنها تصویرهای زنده پروازند