۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

من پروردگار را بیشتر از الله دوست دارم






حالا مدتي ميشود که ميانه خوبي با الله ندارم و در عوضش رويم را برگردانده ام سوي پروردگار،
حتمن مي پرسيد چرا؟


بزرگترين دليلم اين است که پروردگار مال همه است.

از پورن استارهاي لاس وگاس و فاحشه هاي آمستردام گرفته تا مردان طالبان در ايالت هيلمند و بسيجي هاي چفيه به دوش در جمکران. از نوديست هاي نيوزيلند و فرانسه و استراليا گرفته تا حاجيان مصر و اندونزي و ايران. از مديران شرکت هاي گوگل و تويتا و سامسونگ بگير تا تمام کودکان گرسنه در سراسر آفريقا، يکي هست که در کنار همه هست و اميدوارشان ميکند که ادامه دهند و در جهت مناسب تري تغيير کنند. کسي که کارش پروراندن است و اين کار را نه با دست بلکه با قانون و سيستم انجام مي دهد و خودش را به اشتراک مي گذارد تا ترازو ها را به همه برساند و دست کم هرکس، ته ته اش به يک چيزي اعتقاد دارد که کارش اندازه گرفتن باشد و سبک سنگين کردن و فهماندن. منتها آدمها اسمهاي مختلف رويش مي گذارند.



من پروردگار را دوست دارم چون آنطور که از اسمش برمي آيد کارش پروراندن است. من او را دوست دارم چون سيستم او به من فشار مي آورد تا تغيير کنم، به من سخت مي گيرد تا قوي باشم و دوست دارد که من بهتر باشم. کامل تر باشم او اين کارها را ميکند چون دوست دارد و من هرچه فکر مي کنم مي بينم هميشه همه مترها را و همه ترازو ها را او به من داده است فرق بين زشت و زيبا، زيبا و زيباتر، کامل تر و ناقص تر و خيلي واحد هاي اندازه گيري ديگر را، او به من فهمانده است و بارها به من نشان داده است که خواسته اش فقط اين بوده که من خودم را کامل تر کنم.



من در مورد ديگران زياد نمي دانم. اما زندگي من در مقايسه ظاهري با ديگران بسيار دشوار بوده است و همين برايم سوال هاي زيادي پيش آورده است و چيزهايي که گفتم نتيجه همه فکرها و مطالعات من است و حالا با دريافتن موضوع، نتيجه باعث مي شود راضي و حتي از اين بابت خوشحال باشم و حتي يک وقت هايي فکر مي کنم من يک جاهايي بي حساب به پروردگارم جفا کرده ام، آزارش داده ام و بهش بي تفاوت بوده ام. کسي که همه سختي ها را با من تجربه کرد. با من خوابيد، با من بيدار شد، با من بيمار شد و در من گريه کرد تا هر وقت لازم بود ترازويش را ببينم.

آري حالا مي توانم به صراحت بگويم پروردگار من، در درون من زندگي ميکند. کسي که به باور من در درون همه کس و همه چيز هست.

من پروردگار را دوست دارم چرا که پروردگار، من را به همه کس و همه چيز پيوند داده است (من دراين آيه تو را به درخت و آب و آتش پيوند زدم- فروغ فرخزاد-تولدي ديگر)

من پروردگار را دوست دارم چرا که او کاري ميکند که من هنرمند شوم. چون همه ترازوهاي هنر دست اوست. او معمار است، نقاش است، موزيسين است،... او يادت ميدهد چگونه صداي ويلن را گره بزني به انحناي اندام معشوقه ات. او يادت مي دهد چگونه خنده هاي کسي را که دوستش داري، آويزان کني به نقاشي يک درخت گيلاس و چگونه از ابرها بخواهي که در رقص تانگوي تو و آب، بهترين قطعات را از زيباترين سمفوني هايشان بنوازند.


اما من پروردگار را بيشتر از الله دوست دارم چرا که پروردگار در کارهايت مداخله هاي بيجا نمي کند و هر وقت باهاش کاري نداشته باشي سيخونکت نمي زند و در عوض مي گذارد يک مدت به حال خودت باشي.

من در اصل پروردگار را بيشتر از الله دوست دارم، چون او مثل الله، چهارده، پانزده نفر را سوگوليش نمي کند و بعدش يک شصت سنگين به سمتت نشانه برود و بگويد: اينها خوبن چون ما خواستيم و اشتباه نمي کنند چون ما گفتيم و شما بد هستيد و هميشه خطاکاريد چون ما از اولش شما را خطاکار و ترسو و قدر نشناس آفريده ايم.





۱ نظر: